sms 27
زن: عزیزم! یادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا می خوای با من ازدواج کنی، چی گفتی؟
شوهر: آره، خوب یادمه، گفتم: می خواهم یک نفر را در زندگی خوشبخت کنم.
زن: خوب، پس چی شد؟
شوهر: خوب، خوشبخت کردم دیگه.
زن: کیو خوشبخت کردی؟
شوهر: همون بیچاره ای رو که ممکن بود با تو ازدواج کنه!
اولی: امان از دست این زنها! زنم تمام دارائی ام را برداشت و رفت.
دومی: خوش به حالت! زن من تمام دارائی ام رو برداشت و نرفت!
مادر به پسرش: هیچ خجالت نکشیدی این همه کیک رو تنهایی خوردی، اصلاً هیچ به فکر خواهرت بودی؟
پسر بچه: آره مامان همه اش به فکرش بودم، که نکنه یک دفعه وسط خوردن کیک سر برسه!
ترکه می ره عیادت یکی از دوستانش، وقتی می خواد بره به اقوام دوستش که اونجا بودن، میگه: این دفعه مثل دفعه قبل نکنید، که مریضتون مُرد و منو خبر نکردیدها!
دو تا دروغگو داشتن از کنار یک کوه رد می شدن یکی به دیگری گفت: اون مورچه را می بینی که بالای اون کوهه؟ اون یکی هم گفت: کدوم یکی را می گی؟ اون یکی را گه چشمش بازه یا اون یکی که چشاش بسته است؟
از ترکه می پرسند: می دونی چرا غواص ها به پشت می پرن تو آب؟ می گه: چون اگه به جلو بپرن می افتن تو قایق!
از ترکه می پرسن چه جوری بستنی کیم می خوری؟ می گه می ذارمش لای نون، سیخشو می کشم بیرون!
می دونی مزایای مجرد بودن چیه؟
از هر طرف تخت که عشقت بکشه می تونی بیای پایین!
یه روز سه تا دیوونه رو می اندازن تو یه اتاق دو تاشون مى رقصن، یکیشون هم میگه:
سبز - آبى - قرمز
ازش می پرسن چرا این جورى می گى؟ میگه من راقص نورم!
ترکه با خدا قهر می کنه، صبح که از خونش میاد بیرون میگه: به امید بعضی ها!
تركه مي پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز مي کنن ؟ ميگه : آخه من امتحان كردم..... پياده خيلي راهه
ترکه یه آخوندو می بینه بهش میگه: خدا وکیلی یعنی سرت اینهمه درد می کنه
تركه شش قلو بچه دار ميشه ، هر كدوم از بچهها يه رنگ بودند، بعد از كلي تحقيق ميفهمند به جاي قرص جلوگيري از اسمارتيز استفاده ميكرده
قلب پسرها مثل پارکينگي است که هيچ وقت تابلوي ظرفيت تکميل بر در آن ديده نميشود و اما قلب دخترها مانند فرودگاهي است که مدت ماندن يک هواپيما در آن بستگي به فرود هواپيماي بعدي دارد
قلب براي زن مخلوقي است كه عميق تر ميبيند و مرد مخلوقي است كه دورتر را ميبيند.عالم براي مرد يك قلب است و زن عالمي است
اهل دانشگاهم رشته ام علافيست جيبهايم خالي ست پدري دارم حسرتش يك شب خواب! دوستاني همه از دم ناباب و خدايي كه مرا كرده جواب. اهل دانشگاهم قبلهام استاد است جانمازم نمره! خوب ميفهمم سهم آينده من بيكاريست من نميدانم كه چرا ميگويند مرد تاجر خوب است و مهندس بيكار وچرا در وسط سفره ما مدرك نيست! ((چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد)) بايد از آدم دانا ترسيد! بايد از قيمت دانش ناليد! وبه آنها فهماند كه من اينجا فهم را فهميدم
معتاده پیغام گیر می خره رو پیغامگیره می ذاره: هشتم........ولی خشتم !
یه بار میگی سرش پهنه،یه بار میگی درازه یه بار میگی از پشت اذیت میکنه، اصلا درش بیار یه کفش دیگه بپوش!!!
قزوينيه مي گن شما چرا اينقدر خوشبختين؟ ميگه: براي اينکه بخت مي ترسه به ما پشت کنه
عشق يعني کوچک کردن دنيا به اندازه يک نفر يا بزرگ کردن يک نفر به اندازه دنيا : آدم عزيزانشو فراموش نميکنه بلکه به نديدنشون عادت ميکنه.....تقديم به کسي که عادت به نديدنش مثل فراموش کردنش غيرممکنه
پروردگارا از عشق امروزمان چيزي براي فردايمان باقي بگذار....به اندازه يك نگاه...به اندازه يك لبخند....تا به ياد داشته باشيم كه روزي عاشق هم بوديم
کاش مــي شد بر جـــــدايي خشــــم کرد شاخه هاي نســترن را با تواضع پخش کرد کاش مي شد خانـــه اي از مهـــر ساخت مهـــــــرباني را در آن سر مشـق کرد روي دل هاي حقــــــيقي نقــــــش کرد
دوستي ..شوخي سرد آدمهاست ..بازي شيرين گرگم به هواست.. واسه كشتن غرور من و تو ..دوستي.. توطئه ثانيه هاست
نميدانم تا كدامين طلوع خواهم ماند و در كدامين غروب خواهم رفت اما دوست دارم تا آخرين لحظه ي بودنم همه ي شما را سر كار بزارم
نخ شمع از شمع پرسيد : چرا وقتي من ميسوزم تو آب ميشي..؟شمع جواب داد مگه ميشه كسي كه تو قلبمه بسوزه و من اشك نريزم
ترکه ادعای پیغمبری میکنه , میگن خب کتابت کو ؟ میگه حالا فعلاً جزوه بنویسین
شب عید فطر حاجی میره رو پشتبام که ماه رو ببینه شلوارش پاره بوده از پایین داد می زنند حاجی ما دیدیم میگه هر کی دیده بخوره ما که هنوز ندییدم
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ، ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن ، دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا ، دل شکستن کار آسانی است حرفش را نزن
اي عشق مدد کن که به سامان برسيم، چون مزرعه تشنه به باران برسيم، يا من برسم به يار يا يار به من، يا هر دو بميريمو به پايان برسيم
ترکه می ره تماشای رقص باله از اول تا آخرش خواب بوده. بعد ازش می پرسن چه طور بود؟ میگه آدمای خیلی خوبی بودن. دیدن من خوابم، رو نوک انگشت راه می رفتن!